خب از نمازهام بگم که خوندم، ولی تمرکز نداشتم و می‌فهمیدم که حواسم به نماز نیست.

ناهار درست کردم و سه نفری  فیلم دیدیم و غذا خوردیم، و صحبت کردیم و خندیدیم . چه لحظه های دوست داشتنی بود .خدایا از ما نگیر این لحظه های زیبا رو

نسبت به افرادی حس بد یا شاید کینه دارم و اصلا دوست ندارم ببینمشون و این حس اذیتم می‌کنه. وخودشون مسبب این حس شدن ، ولی چقدر خوب شد ازشون جدا شدیم همون بهتر که تو زندگیم نیستن. 

خب امروز با خودم قرار گذاشته بودم که یه کلیپ مشاوره ، سخنرانی و (هر چیزی که باهاش بهش فکر کرد و منو تغییر داد)گوش بدم ، که یه جمله ای شنیدم و دیدم مصداق کامل ماست :

یکی از عوامل شکست انسان ها اینه که از موفقیت ها زیادی شاد بشن.

ما هم خیلی از موفقیت هامون شاد بودیم ، مغرور شده بودیم ولی یکدفعه چنان شکست های پی در پی بهمون وارد شد که یه جا میخکوب شدیم.

ولی حالا دیگه موفقیت ها خیلی برام تفاوت نمیکنه. چقدر واسم جالبه از کجا به کجا رسیدم.


 از خانه و کاشانه بگم :

من فهمیدم (خسته نباشم)آقایون از خونه آشفته و سینک پر از ظرف اعصابشون خورد میشه. دست خودشون نیست سیستم مغزشون جوریه که از شلوغی و بی نظمی فراری

حالا من با خودم قرار گذاشتم بعد از هر وعده ی غذا بلافاصله ظرفها رو بشورم و قبل از خواب در حد ۵دقیقه خونه رو مرتب کنم، مرتب ظاهری

البته فعلا قرار گذاشتم ببینم کی اجرا میشه angry

فعلا خبرهای ۲۳به پایان رسید تا سلامی دیگر بدرود.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها